فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

بخاطر من

نگاهی‌ عمیق به تقویم سر رسیدش
فهمید وقت تفریح سر رسیده

سر در گم تو کوچه‌ها سرگردونه
کاش میشد خدا قدیما رو برگردونه

گذشته‌هایی‌ که تو زمان حال مرده
جوونی‌ که تو چشماش یه فرد سالخورده

 

و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم
از آدمای اطرافم اهریمن ساختم

از پدر مادر هیچ خیری وقتی‌ من نبینم
انتظار داری دیگران رو اهریمن نبینم؟

عشق رو از کجا ببینم من با دو تا چشمم؟
از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟

به ما که رسید دنیا دهن باز کرد
درد رو ریخت رو سرم و من رو برانداز کرد

من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم
تیکّه پاره شدم از این تصمیم ناحق

وقتی‌ دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم
چی‌ کار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟

این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت می‌کنم
من یه مردم که دارم دائماً وصیت می‌کنم


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

می‌خوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟
به جز اینکه فردای منو خراب کردین؟

نمی‌خوام برم پی‌ مواد و خلاف سنگین
ولی‌ بخدا یه خطّ صافه نوار مغزیم

نه ناله نه داد واو هوار نداره تاثیر
دعوای شبای تباهم تمام مستی

منو یادتون رفته خیلی‌ حواس پرتین
امید منو شما نقش بر آب کردین

من دیوانه ور تشنه نوازشم
نمی‌خوام منو دعا کنین تو نماز شب

تو خواسته هامو همه ی نیاز‌ها رو دیدی
بگو جواب این فرزند بی‌ آزار رو میدی؟

بابا تو بت منی یعنی‌ تو خود منی
حال می‌کنم وقتی‌ میبینم دور همیم

بدون شما تنهامو دریغ از یه دوست
به خودم میگم که تو آتیش حقیقت بسوز

یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بر هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگه


خیلی‌ وقته این سوال توی مغزمه از قدیم
چرا؟ چرا رفتین تو اون محضر لعنتی؟

یعنی‌ سوال که نه کلی‌ عقده تومه
که توی شب‌های تنهاییم مثل جغد شومه

من یه جوون ضعیفم دلم بی‌ طاقته هنوز
چرا اینجام وقتی‌ نداشتین لیاقت منو؟

باشه، بالا سر منم یکی‌ هست ببین
منو از خدا گرفتین میخواین به کی‌ پس بدین؟

به این جماعت گرگ؟ این امانت توست
مادر این ثمر بیداری شبانته خوب

چقدر جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟
چقدر من توی دستای شما پاسکاری شدم؟

چقدر از ترس بعد از جدایی توهم بگیرم؟
چقدر دیگران منو به چشم ترحم ببینن؟

منو ببین یه بیمارم یه بی‌تاب یه قریب
بچه نیستم واسه گریه هم یه تی‌ تاپ بخرین

مادر قصه‌هات بودن  واسه ما دوای درد
که آخرش میمردن همه ی آدمای بد

با طلاق شما منم میشم آدم بده
بیا خوبی‌ کن و بد بودن رو یادم نده

خوش به حالت

میدونم حالت خوبه و خیلی روبه راهی
میدونم بی دق دقه فکری و دل شوره داری


روزا رو سپری میکنی و شدی بی خیال ما
میگی امثال من دو رو برت خیلی زیاده ها؟


کاش از همون اول این دل ازت خسته می شد
که حالا نتونی تو روم بگیری دست پیشو


به هر دری که زدم رو بهم بسته میشد
چقدر دلم به دست تو شکسته می شد


خوش به حالت چقده دلت قرصه
و صدمه نمیزنه اصلا بهت غصه


بغض من باعث میشه نیشت وا شه
تو دوست داری که یکی دیگه پیشت باشه


یکی که تو زندگیت مثل یه پادو باشه
یکی که فکر تو فقط پیش کادوهاشه


یکی که هر کاری کنه و هی سرویس بده
مهم هم نیست این که فقط با تو باشه


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شب هایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


تو هم یه ذره دلت تنگ من بود کاشکی
تویی که ادعا میکردی منو دوست داشتی


تو که میگفتی قلب بی من میشه پاره
تو که میمردی واسه ی من بی اشاره


حالا خیلی سخته تو رو خودم بم بگی طاقته
دیدنمو نداری بی من زندگیت راحته


میدونم انقده سرت شلوغه بعد یکی دو ماه
اگه الان بت زنگ بزنم جا بله بگی شما


یعنی این یارو انقده به درد بخوره
که باعث شده حال تو ازم بهم بخوره


از منی که همه جوره با تو بودم
منی که به دور از حاشیه و آتو بودم


کاشکی هیچوقت تو زندگیم این مسیرو نداشتم
منه بدبخت که جز تو هیچکسی رو نداشتم


گذاشتی رفتی دلم غمگینه کاشکی
تو هم واسه ادامه دوستیمون انگیزه داشتی


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


چقدر تو رو دور نگه داشتم از دشمنا
یه آدم خوب ساختم از یه انگشت نما


ما ها از عشق هم دیگه تب زده بودیم
ما ها واسه ماه ها بعدمون حرف زده بودیم


همه چی خوب بود و همه چی زود زود
میگذشت و تنها غم من این روز بود


که تو بری و من گله کنم از دست تو
من عاشقت بودم دقیقا برعکسه تو


جای تو رو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای
من تو رو میخوام که تو هم تو یه عالم دیگه ای


تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست
تو زندگیت من چه نقشی داشتم


من واسه تو با دور و بریا چه فرقی داشتم
آره دوست ندارم و یه وقتی داشتم


وقتی که واسه دستای خالیم دست میخواستم
اره واسه دستای خالیم دست میخواستم


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت ابرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


دیگه نمیخوام الکی کنم سخت گیری
ولی تو هم یکی مثل باقی وقت گیری


دوم از عشق میزنی و میگی دوسش داری
وقتی با اونی به کس دیگه نخ میدی

مبارک باشه

چه لاک خوش رنگی چه آرایشی داری

چه دوست پسر خوبی چه آرامشی داری

وقتی تو ای اف امی نی دیگه به تو فکر کنه

روزی صد بار زنگ بزنه تو رو چک کنه

راستی شنیدم تو دیگه از ما خسته شدی

شنیدم به یه کسی دیگه ای وابسته شدی

به دوست پسر جدیدت مبارک باشه

اصلا مگه میشه سلیقه ی شما بد باشه

میگن خیلی با هم خوشین خوب خدا رو شکر

یکی هم پیدا شدو دل شما رو برد

منم که واسه رسیدن به تو بی امیدم

تا جایی که یادمه هی دنبالت میدویم

بذار بگم حالا که داری میری راحت بی لیاقت

گفتی تا تهش باهاتم ولی دیدی طاقت

نیاوردیو یکی دیگه رو جایگزین من آوردیو

خیلی راحت تو آبروی منو بردی

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

دیگه برو فکر منم نباش و راحت

با هر کی هستی باش منم حواشو دارم

هر کی که با تو یا یه جورایی آشناس با تو

با اینکه بد بودی ولی باز شانس با توست

چون من حالیمه هنوزم حرمت نون و نمک

با اینکه همه حرفای تو دروغ بود و کلک

ما که از همه خوردیم خب میگیم توام روش

میتونی این موزیکو بدی با صدای بلند گوش

میدونی امثال تو دور و ورم پرن کوش

اونکه باب میل من و من بی تابشم

اونکه به چشم نیاد بزرگترین ایرادشم

حتی به بدترین شکل بزنن زیرابشم

بازم دونسته با دروغاش سیا بشم

اونکه به یادش من زیر بارون پیاده شب

قدم می زنم اما نیست عین خیالشم

من تو فکرشو اون بی استرس می خوابه شب

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

خدایی تو وجود تو احساسی بود اصلا

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

شاید طبق معمول با یه شیشه مارتینی مستی

یا با دوست پسرت داری توی پارتی می رقصی

یا شایدم اونو مثل من آزارش میدی

یا خیلی ولو رو تخت ماساژش می دی

مثل من حرست میده که دیوونه بشی

سرش داد بزنی بگی تو خونه بشی

بگی جایی نرو دور همرو خط بکش

ولی خودت جلو آینه بکشی خط چشم

سر قرارت برسی و تو با اون باشی

میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی

آخه مگه یه آدم تا این حد میشه بی رحم

نبودی ببینی تو نبودت چی کشیدم

آواره ی کوچه خیابونا شدم

عین بی خونه ها درست عین دیوونه ها

با خودم حرف می زدم میگفتم بر میگرده

میاد میمونه پیشت فکر میکردم

میدونی نباشی دیوونه میشم

سیب

یک خانم معلم ریاضی به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد می‌داد. یک روز ازش پرسید: اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: ۴ تا!

معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو داشت

او نا امید شده بود. او فکر کرد : شاید بچه خوب گوش نکرده است ...

تکرار کرد: خوب گوش کن، خیلی ساده است تو می‌تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی. اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر که در قیافه معلمش نومیدی می‌دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه او دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند. برای همین با تامل پاسخ داد 4 تا !!!

نومیدی در صورت معلم باقی ماند و به یادش اومد که پسر توت فرنگی رو دوست دارد. او فکر کرد شاید پسرک سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی‌تونه تمرکز داشته باشه. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشم‌های برق‌زده پرسید: اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت؟

معلم خوشحال بنظر می‌رسید و پسرک با انگشتانش دوباره حساب کرد. و پسر با تامل جواب داد : 3تا

حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت. برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از پسر پرسید: اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟ پسرک فوری جواب داد : 4 تا !!!

خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور ؟ آخه چطور؟!

پسرک با صدای پایین و با تامل پاسخ داد : خانوم اجازه ؟! برای اینکه من قبلا یک سیب تو کیفم داشتم !!! 

 

سخن روز :  نگاه خردمندان به ریشه ها می رسد و دیگران گرفتار نمای بیرونی آن می شوند . ارد بزرگ

به آرامی آغاز به مردن میکنی

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی.

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحتاندیشی بروی.

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!