فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

من باهاتم

ناز من ، عشق من از چشم ترم زود مرو
سر و جانم به فدایت ، ز برم زود مرو

نکنم شکوه که دیر آمده ای در بر من
لا اقل دیر چو آیی به سرم ، زود مرو
بنشین یک دمو ، از چشم ترم زود مرو

ای شکسته ، تو شکستی
مویه کردی ، غصه خوردی
از ته دل گریه کردی

من باهاتم ، خاک پاتم
مثل ماتم تو صداتم
من رفیق گریه هاتم

عشق در تو ، شور در تو ، بی تو من جایی ندارم
بی تو فردایی ندارم
من باهاتم ، مثل بارون تو چشماتم
مثل غصه تو صداتم ، چون پرنده در هواتم

عشق در تو ، شور در تو ، بی تو من جایی ندارم
بی تو فردایی ندارم
من باهاتم ، مثل بارون تو چشماتم
مثل غصه تو صداتم ، چون پرنده در هواتم

ای شکسته ، تو شکستی
مویه کردی ، غصه خوردی
از ته دل گریه کردی

من باهاتم ، خاک پاتم
مثل ماتم تو صداتم
من رفیق گریه هاتم
من رفیق گریه هاتم

زندگی مشترک

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.

اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود.

فقط 5 دقیقه

در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می­رود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد :سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمی­آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی­کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواری زیر گرفت و کشت .
من هیچ­گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیش­تر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقه­ای که دیگر هرگز نمی­توانم بودن در کنار تام ِ از دست رفته­ ام را تجربه کنم

شکایت عجیب

بخش پونتیاک شرکت خودروسازی جنرال موتورز شکایتی را از یک مشتری با این مضمون دریافت کرد:» این دومین باری است که برایتان می نویسم و برای این که بار قبل پاسخی نداده اید، گلایه ای ندارم، چرا که موضوع از نظر من نیز احمقانه است!

به هر حال، موضوع این است که طبق یک رسم قدیمی، خانواده ما عادت دارد هر شب پس از شام به عنوان دسر، بستنی بخورد. سالهاست که ما پس از شام رأی گیری می کنیم و براساس اکثریت آرا نوع بستنی، انتخاب و خریداری می شود. این را هم باید بگویم که من به تازگی یک خودروی شورولت پونتیاک جدید خریده ام و با خرید این خودرو، رفت و آمدم به فروشگاه برای تهیه بستنی دچار مشکل شده است.
لطفاً دقت بفرمایید! هر دفعه که برای خرید بستنی وانیلی به مغازه می روم و به خودرو باز می گردم، ماشین روشن نمی شود. اما هر بستنی دیگری که بخرم، چنین مشکلی نخواهم داشت.

خواهش می کنم درک کنید که این مسأله برای من بسیار جدی و دردسر آفرین است و من هرگز قصد شوخی با شما را ندارم. می خواهم بپرسم چطور می شود پونتیاک من وقتی بستنی وانیلی می خرم، روشن نمی شود، اما هر بستنی دیگری می خرم، راحت استارت می خورد؟


مدیر شرکت به نامه عجیب دریافتی با شک و تردید برخورد کرد، اما از روی وظیفه و تعهد، یک مهندس را مأمور بررسی مسأله کرد. مهندس خبره شرکت، شب هنگام پس از شام با مشتری قرار گذاشت، آن دو به اتفاق به بستنی فروشی رفتند، آن شب نوبت بستنی وانیلی بود.

پس از خرید بستنی، همانطور که در نامه شرح داده شد، ماشین روشن نشد! مهندس جوان و کنجکاو،۳ شب پیاپی دیگر نیز با صاحب خودرو به فروشگاه رفت. شبی نوبت بستنی شکلاتی بود، ماشین روشن شد. شب بعد بستنی توت فرنگی، و خودرو براحتی استارت خورد. اما شب سوم دوباره نوبت بستنی وانیلی شد، باز ماشین روشن نشد!
نماینده شرکت به جای این که به فکر یافتن دلیل حساسیت داشتن خودرو به بستنی وانیلی باشد، تلاش کرد با موضوع منطقی و متفکرانه برخورد کند. او مشاهدات فنی خود را از لحظه ترک منزل مشتری تا خریدن بستنی و بازگشت به ماشین و استارت زدن برای انواع بستنی ثبت کرد.

این مشاهده و ثبت اتفاق ها و مدت زمان آنها، نکته جالبی را به او نشان داد: بستنی وانیلی پرطرفدار و پر فروش است و نزدیک در مغازه در قفسه ها چیده می شود، اما دیگر بستنی ها داخل مغازه و دورتر از در قرار می گیرند، پس مدت زمان خروج از خودرو تا خرید بستنی و برگشتن و استارت زدن برای بستنی وانیلی کمتر از دیگر بستنی هاست.

این مدت زمان مهندس را به تحلیل علمی موضوع راهنمایی کرد و او دریافت پدیده ای به نام قفل بخار(Lock Vapor) باعث بروز این مشکل می شود. روشن شدن خیلی زود خودرو پس از خاموش شدن، به دلیل تراکم بخار در موتور و پیستون ها مسأله اصلی شرکت پونتیاک و مشتری بود.

جذب یار زندگی

جذب یار زندگی

به دنبال آن فرد ایدآل هستید که زندگیتان را با او تقسیم کنید؟ برای اکثر ما پیدا کردن آن یار ایدآل چندان آسان نیست چون اهمیت مشخص کردن اینکه چه کسی واقعاً شاد و خوشبختمان می‌کند را یاد نگرفته‌ایم. وقتی خواسته‌هایمان از فرد ایدآل پرابهام باشد، برای دنیا سخت و غیرممکن خواهد شد او را جلوی رویتان قرار دهد.

اشتباهات

نمونه‌ای از یک پیام مبهم – از همسایه‌تان می‌خواهید یک بلوز آبی برایتان بخرد. به او نمی‌گویید چه سایزی، چه جنسی یا چه نوع رنگ آبی باشد. او با یک تاپ آبی نفتی دوگره پولی‌استری از خرید برمی‌گردد. این اصلاً آن چیزی که در ذهن شما بود نیست. برای خودتان یک بلوز آبی کمرنگ ابریشمی در ذهن داشتید؟ تنها نکته خوب انتخاب بلوز او این است که آن را می‌پوشد. همسایه‌تان تصور می‌کرده است که منظورتان این بوده که بلوزی بخرد که آن را پرو کرده و به تن او بیاید. و نمی‌توانید او را به خاطر سوءتفاهم ایجاد شده مقصر بدانید چون نظرتان را برای او خوب مشخص نکرده بودید.

همین مشکل می‌تواند در جذب افراد هم برایتان پیش آید. اگر در ذهنتان مشخص نکرده باشید که دوست دارید چه نوع آدمی برای خودتان پیدا کنید، باید انتظار این را داشته باشید که مدتی تنها باشید تا آن مه از بین برود یا بدتر شود و آخر کار فقط یک شکست‌خورده باشید. این واقعیت را نادیده نمی‌گیریم که درس‌های زیادی می‌توان از روابط گرفت. اما اینجا به آن نمی‌پردازیم. اگر آماده‌اید که شریک ایدآلتان برای زندگی را جلوی رویتان ظاهر کنید، چند قدم اصلی برای رسیدن به آن برایتان آورده‌ایم.

   1. ارزیابی خود. در حال حاضر در زندگیتان چه می‌کنید؟ چطور به اینجا رسیدید؟ آیا از وضعیت حاضر خود راضی هستید؟ آیا ناراحتید؟
   2. ارزیابی روابط گذشته. چه ویژگی‌های آن افراد شادتان می‌کرد؟ کدام ویژگی‌ها چندان برایتان جالب نبود؟ آیا برای یک رابطه جدید و همه مسائل آن آمادگی دارید؟
   3. مشخص کردن نیازها. دلایل شخصی خودتان را برای پیدا کردن یار زندگی مشخص کنید. آیا چون تنها هستید؟ آیا به دنبال آزادی مالی هستید؟ آیا نیاز به حمایت احساسی دارید؟ هیچ دلیلی دلیل اشتباه به شمار نمی‌رود، فقط باید بدانید که از کجا آمده‌اید تا بتوانید نیازهایتان را درک کنید.
   4. درک اینکه آزادی را نمی‌توان زیر پا گذاشت. تا جایی که نخواهید آزادی شخصی فرد مقابل را زیر پا بگذارید، می‌توانید در رابطه موفق باشید. تمرکزتان را معطوف "شخصیت ایدآل" کنید.
   5. علاقه‌، علاقه‌ می‌آورد. همه خصوصیات و ویژگی هایی که در فردمقابلتان انتظار دارید را در نظر بگیرید (مهربانی، سخاوت، ثروت، صداقت و از این قبیل). آیا خودتان این ویژگی‌ها را دارید؟ وقتی خصوصیاتی که دوست دارید در طرف مقابل ببینیم را در خودمان ایجاد کنید، احتمال اینکه افرادی با همان ویژگی‌ها را به سمت خود جذب کنید زیاد خواهد شد.
   6. تهیه لیست. علایقتان را روی یک کاغذ بنویسید. ویژگی‌های موردعلاقه‌تان را انتخاب کنید: قد، وزن، رنگ چشم، مو، و از این قبیل. اگر ویژگی‌های ظاهری را برای خودتان مشخص نکنید، دیگر نباید به ظاهر کسی که جلوی رویتان قرار می‌گیرد توجه کنید. فقط به یاد داشته باشید، هر دری را که باز می‌گذارید، دعوت شانس است. تا چه اندازه ماجراجو هستید؟ آیا می‌خواهید ازدواج کنید؟ یا فقط دنبال دوستی هستید که با او وقت بگذرانید؟ مشخص کردن این چیزها، ابهامات را از بین می‌برد و جزئیات اهمیت زیادی دارند.
   7. دعا کردن. بعد از تمام شدن لیست، از ته قلب از خدا بخواهید که فرد موردنظر را جلوی رویتان قرار دهد.
   8. مطرح کردن درخواست با دنیا. دنیا درخواست شما را دریافت کرده است. اطمینان داشته باشید که همه چیز خیلی عالی پیش خواهد رفت. شک کردن به این، پیام‌های متناقض برای دنیا می‌فرستد که می‌گوید که شما برای برآورده شدن نیازهایتان آمادگی ندارید. این کار فقط موانعی بر سر راهتان برای پیدا کردن یار ایدآل ایجاد می‌کند.
   9. وارد عمل شدن. از غریزه‌تان دنباله‌روی کنید. این خیلی مهم است پس خوب گوش دهید. تصور نکنید می‌توانید در خانه جلوی کامپیوتر یا تلویزیون بنشینید و روزگار فرد ایدآلتان را پشت در خانه‌تان می‌آورد. اینکه در این فرایند فعال باشید، به نتیجه رسیدن را سریعتر می‌کند. اگر وقتی که گرسنه‌تان نیست یکدفعه احساس کردید که دوست دارید به سوپرمارکت بروید، حتما! بروید. ممکن است یار زندگی شما در آن لحظه در سوپرمارکت مشغول خرید باشد. هیچوقت نمی‌دانید چه کسی در کجا منتظر شماست که او را پیدا کنید.

نکات مفید

مراقب آنچه که می‌خواهید باشید چون به آن می‌رسید! اگر واقعاً یک آدم پولدار نمی‌خواهید آن را در لیستتان ننویسید مگراینکه برایتان مهم نباشد که یک آدم بی‌پول به تورتان بخورد. درعوض، بخواهید که روزگار یک پولدار سخاوتمند دل‌پاک نصیبتان کند.