سئوال
چیه چیزی شده؟چرا ساکتی؟ / دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی؟
شنیدم از من دلسرد شدی به تازگی / شادی هاتو تقسیم میکنی با یکی
یکی که تو دوسش داری و روش حساسی/ روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی
اینقده اونو میخوای که اگه با اون بودی و من و اتفاقی جایی دیدی نشناسی
گفتم غرورمم زیر پاهات بذار له بشه/رفتی نذاشتی حتی دوستیمون به سال بکشه
تو عین نداریا واسه تو هرکاری کردم/بی معرفت"نیامد یه بار به چشمت
هرچی راجع بهت فکر میکردم شد نقش بر آب
آواره"آمارت بدجور همه جا پخش الان
کاری کردی که حتی زندگی سخت شه برام
بگو بینم کی تو زندگیت پر نقش الان
اونم مثل منه و تعصب داره رو تو؟ / دوس داره همه جوره حفظ کنه آبروتو؟
مثه من حاضره با دنیام عوض نکنه حتی یه دونه ازون تار موتو ؟
یا که برعکس نسبت به تو بی ارزشه/بگو چی کم گذاشتم واست؟این رسمشه؟
که جواب خوبیمو بدی با بدی هات /مگه نمیگفتی فرق کردی با قدیمات؟
خاطراتو فراموش میکنم مو به موشو
برو با هرکی که دلت میخواد روبه روشو
بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه دونه موشو
چه خوش خیالم / به فکر اینکه دوباره تو بهم زنگ میزنی شبا تا صبح بیدارم
عیب نداره تو این شبا که واسه ما سخته خواب
تو با خیال راحتت بگیر تخت بخواب
نگران منم نباشو آروم یواش/
چشماتو ببند/بودن ازما داغون تراش/
که حالا همه چیو سپردن دست فراموشی
خوب میدونم که حالا با کس دیگه ای هم آغوشی
اینارو میبینمو میسازم با غم تو / اینو بدون یه روزی میگیره آهم دامنتو
آخه تا من یادمه تو با راحتی/منو تنها گذاشتی تو اوج ناراحتی
کاری کردی که به یه فکر خراب رسیدم/فکرکثیفمو حتی تا خلاف کشیدم
وقتی میدیدم نیستی/اما یادت اینجاست
وقتی نمیشه منو تو ما بشیم باز
خاطراتو فراموش میکنم مو به موشو
برو باهرکی که دلت میخواد رو به روشو
بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه دونه موشو
هنوزم بوی عطرت/چندتا دونه ی مشکی ار اون موی لختت/روی تخته
تختی که همیشه میشدی تو بغلم ولو/توکه رفتی"نمیشکوندی اقلا دلو. با زخم زبونت
رسم زمونه اینه رابطه هایی که بهم وصله نمونه
خیله خب/دیگه همه چی بسه تمومه/
هرچی خدا بخواد/همه چی دست همونه
ولی بدون...تو هم یکم نه...آخرشی
من ساده رو بگو ساختم با همه چیت
نمیخوام سرصحبت الکی هی بی مورد واشه
اصلا تو خوبی/هرچی تو میگی/باشه
دیگه اسمتم تو زندگیم باشه بسه/هر بلایی ام سرم آوردی ناز شصتت
بهتره اصلا نمونیم باهم ما یه لحظه
امیدوارم دل تو هم از من باشه خسته
خاطراتو فراموش میکنم...
جواب
میدونم حالت خوبه و خیلی روبه راهی
میدونم بی دق دقه فکری و دل شوره داری
روزا رو سپری میکنی و شدی بی خیال ما
میگی امثال من دو رو برت خیلی زیاده ها؟
کاش از همون اول این دل ازت خسته می شد
که حالا نتونی تو روم بگیری دست پیشو
به هر دری که زدم رو بهم بسته میشد
چقدر دلم به دست تو شکسته می شد
خوش به حالت چقده دلت قرصه
و صدمه نمیزنه اصلا بهت غصه
بغض من باعث میشه نیشت وا شه
تو دوست داری که یکی دیگه پیشت باشه
یکی که تو زندگیت مثل یه پادو باشه
یکی که فکر تو فقط پیش کادوهاشه
یکی که هر کاری کنه و هی سرویس بده
مهم هم نیست این که فقط با تو باشه
بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شب هایی که از دوریه تو سخت خوابم برد
کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد
تو هم یه ذره دلت تنگ من بود کاشکی
تویی که ادعا میکردی منو دوست داشتی
تو که میگفتی قلب بی من میشه پاره
تو که میمردی واسه ی من بی اشاره
حالا خیلی سخته تو رو خودم بم بگی طاقته
دیدنمو نداری بی من زندگیت راحته
میدونم انقده سرت شلوغه بعد یکی دو ماه
اگه الان بت زنگ بزنم جا بله بگی شما
یعنی این یارو انقده به درد بخوره
که باعث شده حال تو ازم بهم بخوره
از منی که همه جوره با تو بودم
منی که به دور از حاشیه و آتو بودم
کاشکی هیچوقت تو زندگیم این مسیرو نداشتم
منه بدبخت که جز تو هیچکسی رو نداشتم
گذاشتی رفتی دلم غمگینه کاشکی
تو هم واسه ادامه دوستیمون انگیزه داشتی
بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد
کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد
چقدر تو رو دور نگه داشتم از دشمنا
یه آدم خوب ساختم از یه انگشت نما
ما ها از عشق هم دیگه تب زده بودیم
ما ها واسه ماه ها بعدمون حرف زده بودیم
همه چی خوب بود و همه چی زود زود
میگذشت و تنها غم من این روز بود
که تو بری و من گله کنم از دست تو
من عاشقت بودم دقیقا برعکسه تو
جای تو رو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای
من تو رو میخوام که تو هم تو یه عالم دیگه ای
تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست
تو زندگیت من چه نقشی داشتم
من واسه تو با دور و بریا چه فرقی داشتم
آره دوست ندارم و یه وقتی داشتم
وقتی که واسه دستای خالیم دست میخواستم
اره واسه دستای خالیم دست میخواستم
بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد
کارای زشتت ابرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد
دیگه نمیخوام الکی کنم سخت گیری
ولی تو هم یکی مثل باقی وقت گیری
دوم از عشق میزنی و میگی دوسش داری
وقتی با اونی به کس دیگه نخ میدی
تمایلات :
* مردان مدام به برقراری رابطه ...... می اندیشند. این یکی از تصورات زنان نسبت به مردان است. بله این گفته کاملا واقعیت دارد اما زنان باید آگاه باشند که این یکی از خصوصیتهای بیولوژیکی مردان است.در واقع مردان در طبیعت اینگونه طراحی گردیده اند و نباید به آنها به دید موجوداتی شیطانی نگریست. علت دیگر را میتوان در تبلیغات گسترده رسانه ها در فیلمها و آگهی های تبلیغاتی جستجو کرد که مدام سکس و پورنوگرافی را ترویج میدهند.
ربیع حاجب میگوید: روزی طبیبی هندی در مجلس منصور کتاب طب میخواند، در حالی که امام صادق(ع) در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت، به امام ششم(ع) گفت: دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: «نه، زیرا آنچه من میدانم از دانش تو بهتر است.» طبیب پرسید: تو از طب چه میدانی؟ حضرت فرمود: «من حرارت را با سردی و سردی را با گرمی، رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت درمان میکنم و مسئلة تندرستی را به خدا وا میگذارم و برای تندرستی دستور پیامبر(ص) را به کار میبرم که فرمود: «شکم، خانة درد است و پرهیز، درمان هر دردی است و تن را به آنچه خوی گرفته، باید عادت داد.»
طبیب گفت: طبّ جز این چیزی نیست. امام گفت: «میپنداری که من این دستورها را از کتابهای بهداشتی یاد گرفتهام؟ طبیب گفت: آری، امام فرمود: من اینها را از خدا فرا گرفتهام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت: البتّه من. امام(ع) فرمود: اگر این چنین است من از تو پرسشهایی میپرسم، تو پاسخ بده. طبیب گفت: بپرس.
امام صادق(ع) پرسشهای زیر را از طبیب هندی پرسیدند:
چرا جمجمة سر چند قطعه است؟
چرا موی سر بالای آن است؟
چرا پیشانی مو ندارد؟
چرا در پیشانی، خطوط و چین وجود دارد؟
چرا ابرو بالای چشم است؟
چرا دو چشم، مانند بادام است؟
چرا بینی میان چشمهاست؟
چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟
چرا لب و سبیل بالای دهان است؟
چرا مردان ریش دارند؟
چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟
چرا کف دستها مو ندارد؟
چرا ناخن و مو جان ندارند؟
چرا قلب مانند صنوبر است؟
چرا شُش دو تکّه است و در جای خود حرکت میکند؟
چرا کبد (جگر) خمیده است؟
چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا میگردند؟
چرا گامهای پا میان تهی است؟
طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسشهای بالا گفت: نمیدانم.
امام فرمود: من علّت اینها را میدانم. طبیب گفت: بیان کن.
امام فرمود:
ـ جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است، از چند قطعه، آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران میشد، بنابراین چون چند قطعه است، دیرتر میشکند.
ـ مو در قسمت بالای سر است، چون از ریشة آن روغن به مغز میرسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون میرود و سرما و گرمایی که به مغز وارد میشود، دفع میشود.
ـ پیشانی مو ندارد، برای آنکه روشنایی به چشم برسد.
ـ خطّ و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر میریزد، نگه میدارد تا وارد چشمها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانهها که آبهای روی زمین را نگهداری میکنند.
ـ ابروها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافی به آنها برسد. ای طبیب، نمیبینی وقتی شدّت نور زیاد است، دست خود را بالای چشمها میگیری تا روشنی به مقدار کافی به چشمهایت برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!
ـ بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنایی را بین آنها به طور مساوی تقسیم کند.
ـ چشمها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمیشد و دوا به همه جای آن نمیرسید و بیماری چشم درمان نمیشد.
ـ خداوند سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین میآمد و نه بوی چیزی را
در مییافت.
ـ سبیل و لب را بالای دهان آفرید، تا فضولاتی را که از مغز پایین میآید، نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند.
ـ برای مردان محاسن (ریش) را آفرید تا نیازی به پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخّص شوند.
ـ دندانهای پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد و دندانهای آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندانهای آسیاب را مانند ستونی که در بنا به کار میرود، استوار کند.
ـ دو کف دست را بیمو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیرد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست میکشید به خوبی آن را حس نمیکرد.
ـ مو و ناخن را بی جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.
ـ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریک قرار داد تا در ریهها در آید و از باد زدن، ریه خنک شود.
ـ کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود.
ـ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود و به همین علّت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود، در راه رفتن میافتاد.
ـ پا را از سمت زیر و دو سوی آن، میان باریک ساخت، برای آنکه اگر همة پا بر روی زمین قرار میگرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین میشد. سنگ آسیاب چون بر سر گردی خود باشد، کودکی آن را بر میگرداند و هر گاه بر روی زمین بیفتد، مردی قوی به سختی میتواند آن را بلند کند.»
آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموختهای؟ امام(ع) فرمود: «از پدرانم و ایشان از پیامبر(ص) و او از جبرئیل، امین وحی و او از پروردگار که مصالح همة اجسام را میداند.» طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگاری.
راستی چه شگفتانگیز است که حضرت صادق(ع) بدون در دست داشتن ابزار امروزی که وسیلة شناخت درون و برون انسانند، در گوشهای از شهر «مدینه» برای یک طبیب هندی، شگفتیهای خلقت انسان را با دلایل محکم بیان میفرماید.