در دانشگاه استنفورد، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود شما هم حتما مفاهیم رو به خوبی درک می کنید حتی اگر هیچی درباره بازاریابی و فروش نمی دونید |
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،
بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم
شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،
بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،
بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،
بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ،
بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار
من فاحشه نیستم فقط هوا بس نا جوانمردانه گرم است
من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است… برادر میفهمی؟ گرمم است.
من فقط گرمم است برادر! امروز کم مانده بود از گرمای وسط ظهر، که داشتم برای خودم، مردم، برای دولت، برای کشور عزیزمان، از یک محل کار به یک محل کار دیگر میرفتم، کم مانده بود از گرمای وسط ظهرش گریه کنم. می دانم این تازه اول گرماست… وای …به خرما پزان تابستان و تموز… گرمم …بود و به خودم که نگاه میکردم دلم به هم میخورد. میخواستم مقنعه و مانتو مشکی بلندم را در بیاورم. فقط گرمم بود همین.
من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است… برادر میفهمی؟ گرمم است.
میخواهم این گرما را توی صورتت بالا بیاورم. میخواهم این مقنعه را که با سیلی نگاهت و لحن کثیفت گفتی “بکش جلو ” دور گردنت بیندازم و بگویم یک روز تمام این را سرت کن، بعد با همان خفهات کنم. همین. خفهات کنم؛ میدانی چرا؟ برای اینکه آنقدر به من گفتی من کثیف و پلیدم، من عامل فسادم، من چنین و چنانم که اصلا خودم را دوست ندارم… من انگار احساس میکنم باید خیلی قشنگ و عروسک باشم. من باید دل هر مردی را از دور ببرم. من باید بوی تحریک آمیز، راه رفتن و حرف زدن پر عشوه داشته باشم. من باید دماغم را عمل کنم. فکٌم را هم، چون اندکی به قشنگی آن عروسکی که تو میگویی نیست. من باید هیکل جنیفر لوپز را داشته باشم ولی برایش ورزش نکنم. چون بد است. دختر که نمیدود. دختر که کوه نمیرود. دختر که دوچرخه سواری نمیکند ... پس رژیم میگیرم. چاره ندارم. رژیم طولانی و سخت. رژیم بیماری. رژیم اعتماد به نفس… پس خودم را از خوردن هم محروم میکنم. مثل همهی لذتهای دیگری که ندارم. باید خوشگل به نظر برسم. همین. زن در نظر من، در نظر جامعه من، در نظر مردان من، در نظر زنان من یعنی همین. من اصلا خودم را دوست ندارم چون من می خواهم کار کنم. موقع کار کردن نمیرسم و نمیتوانم آرایش کنم یا حتی موهایم را شانه کنم. من وقتی وقتم را به درس و کار و تحقیق میگذرانم نمیتوانم روی لحن صدایم کار کنم. نمیتوانم ناخنهایم را دائم پدیکور کنم. نمیرسم همیشه دلبر باشم. من میان یک پارادوکس عمیق، بین آینه و تصوُر، گیر کردهام. دست و پا میزنم. ولی من باید زیبا به نظر برسم برادر. و تو تا کی میخواهی نان هیزیات را بخوری؟ تا کی میخواهی توی چشم من و مادرم، یا به پاهای خواهرت نگاه کنی و شب هم با دخترت سر سفره بنشینی و نان همین هیزیها را در گلویش فرو کنی.
من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است… برادر میفهمی؟ گرمم است
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند
و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین بر کنده شود. دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست و این چنین توانستند زنده بمانند
وقتی کسی حالش بده بهش نگید :
ای بابا اینم می گذره ،
نگید درست می شه ،
نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش
نمی خواد بخنده! خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟!! غصه…
براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین !!!
از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید. ..
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین...
شما در حقیقت باید حرف نزنید ...
باید دستش رو بگیرید و تو چشم هاش نگاه کنید یا بغلش کنید یا حتی براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید….
بذارید جلوش اما حرف نزنید ! بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید. ..
ونیازی نیست درآن لحظه نظریه صادر کنید و نصیحت کنید. ..
فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته شما جای اون آدم نیستید! ؟!
شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید پس نظریه ها و حرف هاتون درحال حاضر به درد خودتون می خوره!
بله ، سکوت کنید...اگه دلش خواست خودش بموقع حرف می زنه ...