سجده بر سجاده عشاق چون کردی سحر
جان مولا زیر لب نامم را ببر . . .
.
.
.
کوه نیستی ، اما
صدایت که می زنم
شعر و شور و عشق
به من باز می گردد . . .
.
.
.
کَس نمیداند در این بحر عمیق / سنگ ریزه قیمت دارد یا عقیق
من همین دانم که در این روزگار / هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق . . .
.
.
.
آن را که جفا جوست نمی با ید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوستی نمی باید خواست . . .
.
.
.
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
.
.
.
میان باز ها یک باز تنهاست / در اوج قله بی آواز تنهاست
کبوتر با کبوتر هم غریبست / “کبوتر با کبوتر، باز تنهاست” . . .
.
.
.
صفای باطنت را دوست دارم / کلام و ظاهرت را دوست دارم
تو گرچه دوری از من ای عزیزم / وفای حاضرت را دوست دارم . . .
.
.
.
آرزویم برایت این است :
در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن ، آرام قدم برداری برای زندگی کردن . . .
.
.
.
قلب پر از سکوتم دلتنگه از جدایی / بی تو ببین چه سرده تابستون و تنهایی . . .
.
.
.
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم !
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که
تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم . . . ؟
.
.
.
فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش
در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش . . .
.
.
.
زبانت کوک نمی شود !
به آنچه
گوش من ، محتاج شنیدنــش است . . . !
.
.
.
عاشقان شمعند و ما پروانه ایم/ بی دلان گنجند و ما ویرانه ایم
برنگردد روی ما جز سوی یار/ در هوای دوستان دیوانه ایم
.
.
.
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است
.
.
.
تو به نقش قهوه اعتقاد داری ، به پیش بینی ، به بازی های بزرگ و من فقط به چشمهایت . . .
.
.
.
برای دوست داشتنت
از من دلیل می خواهند ، نازنین … !
چشمانت را قرض می دهی !؟
.
.
.
با چرخش روزگار هم درگیرم
انگار گره خورده به تو تقدیرم
من شاعر حرف های این دل هستم
یادت نرود!بدون تو می میرم . . .