فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

هشت نوع شخصیت


هشت نوع شخصیت که باید از آنها دوری کرد
 

afzay.com-bad-people-1.jpg
 

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان و اطرافیانمان آدم هایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی ها و نعمت هایش سپاسگذار هستید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می آورد .
حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد.

 از بدترین این نوع شخصیت ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد
:


همیشه ناامیدها

اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می شوید، شما را دلتنگ و افسرده می کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.
این افراد «آنچه هست» را باور دارند و نسبت به «آنچه خواهد شد» مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالی که پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است،
 رویای ناممکن ها و تلاش برای دستیابی به دوردست ها
.


space-afzay.gif

 
● خودشیفته های افراطی

این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می پندارند که دنیا گرد آنها می چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته های خود را بیان می کنند. گاهی به نظر می رسد باید به آنها گفت: « فقط خودت مهم نیستی که!»
این افراد فقط خواسته های خود را در نظر می گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته ها و امیال خود می کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی ماند.


space-afzay.gif

● منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی ها و شادی ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می دهند.
آنها شادی را نابود می کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی ها پشت شیشه های خاکستری پنهان می شود


space-afzay.gif

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می کنند

مواردی که شما زیبا و دلفریب می بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.


space-afzay.gif


خود رای ها

تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف های شما را پیدا می کنند و از این طریق به خواسته های خود می رسند.
این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می کنند که لزوما انجام نمی دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته ها و اولویت های آنها قرار می گیرد.



space-afzay.gif

● آنهایی که نمی توانند صممیمی شوند

در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می دهند.
روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می دانند.


space-afzay.gif


● حرمت شکن ها

این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می زنند یا کاری انجام می دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده ورازتان را برملا می کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.


space-afzay.gif


● آنهایی که همیشه متوقع هستند

هیچ وقت نمی توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی دانند و خواسته هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی کنند

داستان زندگی

ازدواج عاشقانه


پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم...ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود...

اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم...

می دونستیم بچه دار نمی شیم...ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست...

اولاش نمی خواستیم بدونیم...با خودمون می گفتیم...عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه...بچه می خوایم چی کار؟...در واقع خودمونو گول می زدیم...
هم من هم اون...هر دومون عاشق بچه بودیم...

تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت...اگه مشکل از من باشه ...

تو چی کار می کنی؟...فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم...خیلی سریع بهش گفتم...من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم...

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد...

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره...اگه مشکل از من باشه...تو چی کار می کنی؟

برگشت...زل زد به چشام...گفت:تو به عشق من شک داری؟...فرصت جواب نداد و گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم...

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره...

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه...

گفت:موافقم...فردا می ریم...

و رفتیم...نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید...اگه واقعا عیب از من بود چی؟...سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم...

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه...هم من هم اون...هر دو آزمایش دادیم...بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره...

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید...اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید...با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس...

بالاخره اون روز رسید...علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم...دستام مث بید می لرزید...داخل ازمایشگاه شدم...علی که اومد خسته بود...اما کنجکاو...ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه...فهمید که مشکل از منه...اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود...یا از خوشحالی...روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد...تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود...

بهش گفتم:علی...تو چته؟چرا این جوری می کنی...؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز...مگه گناهم چیه؟...من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم...

دهنم خشک شده بود...چشام پراشک...گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی...پس چی شد؟
گفت:آره گفتم...اما اشتباه کردم...الان می بینم نمی تونم...نمی کشم...

نخواستم بحثو ادامه بدم...پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم...و اتاقو انتخاب کردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم...تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم...یا زن بگیرم...نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم...

بنابراین از فردا تو واسه خودت...منم واسه خودم...

دلم شکست...نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم...حالا به همه چی پا زده...

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم...برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود...

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم...احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

توی نامه نوشت بودم:

علی جان...

سلام...

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی...چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم...

می دونی که می تونم...دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمیشه جدا شم...وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه...باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم...

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه...

برای خودم متاسفم...این که یه عمر مو...بهترین لحظات عمرمو پای چه ادمی هر دادم...یه ادم دورنگ...یه ادم دروغگو...

توی دادگاه منتظرتم

امضا

مهناز

زیبا

مثل آن راننده تاکسی‌ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.

آدم‌هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی‌گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند...

آدم‌هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.

آدم‌هایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

آدم‌های پیامک‌های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم‌های پیامک‌های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

آدم‌هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خط‌هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.

آدم‌هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست...

آدم‌هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

آدم‌هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن...

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه‌ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت‌هاش به دست‌هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه..!!!

آموختن

چیز هایی که از والدین آموختم

 

هر کاری جایی دارد:
اگر می خواهید همدیگه رو بکشید برید بیرون! من تازه اینجا رو تمیز کردم!
 

دعا:
دعا کن سر جاش باشه وگرنه…!
 

منطق:
به خاطر اینکه من می گم!
 

آینده نگری:
اگر از اون تاب بیافتی و گردنت بشکنه محاله با خودم ببرمت خرید!
 

رعایت آداب غذا خوردن:
موقع غذا خودن دهنت رو ببند!
 

توجه:
اگر بدونی پشت گوش هات چقدر چرکه!
 

استقامت:
تا وقتی کلم بروکلی هاتو نخوردی از جات تکون نمی خوری!
 

چرخه ی زندگی:
من تورو به دنیا آوردم و اگر بخوام خودم هم شرت رو از این دنیا می کنم!
 

اصلاح رفتار:
تو دیگه مثل بابات رفتار نکن!
 

قناعت:
میلیون ها بچه کم شانس توی دنیا هستن که آرزو می کردن من مادرشون بودم!
 

انتظار:
وایسا برسیم خونه…
 

مراقب از خود:
ژاکتت رو بپوش! یه جوری رفتار می کنی انگار من که مادرتم نمی دونم کی سردت میشه!
 

رشد کردن:
اگر اسفناج نخوری بزرگ نمیشی!
 

کنایه:
گریه می کنی؟ حالا یه کاری می کنم که واقعا اشکت در بیاد!
 

ژنتیک:
باید به خاطر ژن بابات باشه!
 

اصل و نصب:
این چه وضع اتاقه؟ مگه تو طویله به دنیا اومدی؟
 

خرد:
وقتی به سن من برسی می فهمی!
 

عدالت:
یه روزی بچه داری میشی و امیدوارم بچه هات عین خودت بشن

 

"   ولی چه کنم که عاشق والدینم هستم "

جالـــــب


اثر خطوط و اشکال روی زبان درست همانند اثر انگشت عمل میکند . یعنی هر انسانی خطوطی کاملا منحصر به فرد روی زبانش دارد . از این رو اثر زبان میتواند به عنوان یکی از فاکتورهای تشخیص هویت مورد استفاده قرار بگیرد.



2- پوست

انسان نیز مانند دیگر پستانداران هر لحظه در حال پوست انداختن است . طبق تحقیقات انسان در هر ساعت ۶۰۰ هزار ذره از پوست خود را در فضا پراکنده میکند . این مقدار برابر 700 گرم پوست در هر سال می باشد . به صورت میانگین انسان در سن 70 سالگی تقریبا به میزان پنجاه کیلوگرم پوست اندازی کرده است.



۳- تعداد استخوان ها

جالب است بدانید که کودک انسان تعداد بیشتری استخوان نسبت به یک فرد بزرگسال دارد .ما زندگی مان را با ۳۵۰ استخوان شروع میکنیم ،اما در طول دوره رشد تا سن بلوغ به علت پیوستن استخوان ها به یکدیگر این مقدار به ۲۰۶ عدد استخوان کاهش پیدا میکند .



۴- تغییرات معده

هر سه یا چهار روز یکبار تغییراتی در معده شما بوجود می آید. اسیدهای قوی که معده برای هضم غذا به کار میگیرد ، باعث تاثیراتی روی خود آن نیز می شود . البته معده مکانیزمی برای جلوگیری از هضم کامل خود دارد .


 


5- حافظه بویایی

حس بویایی ما به قدرت حس بویایی سگ سانان نیست و فقط میتوانیم ۵۰ هزار رایحه مختلف را به خاطر بسپاریم.


 


6- طول روده باریک

طول روده های باریک تقریبا ۴ برابر بلندتر از قد متوسط انسان است . اگر روده های باریک به شکل کنونی خود نبودند ، طول آن ها به ۵ تا ۷ متر می رسید .


 


۷- باکتری ها

در هر اینچ مربع از پوست بدن انسان نزدیک به ۳۲ میلیون باکتری زندگی میکنند که بیشتر این باکتری ها بی ضرر هستند.


 


۸- بوی پا

منشا بوی پا غدد عرقی هستند . در یک جفت پا ۵۰۰ هزار غده تولید غرق در حال فعالیت است که میتوانند روزانه نیم لیتر عرق تولید کنند.


 


9-  سرعت عطسه

هوایی که موقع عطسه کردن از دهان خارج میشود بالغ بر ۱۶۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد.عطسه کردن فشار بسیار زیادی به بدن تحمیل میکند. محال است که بتوانید چشمان خود را هنگام عطسه باز نگه دارید.


 


۱۰- مسیر خون

 خون مسیر زیادی را در هر لحظه در بدنتان طی میکند . تقریبا نزدیک به ۱۰۰ هزار کیلومتر مسیر خونی در بدن وجود دارد . قلب این عضو حیاتی و پرکار بدن روزانه دو هزار گالن خون (برابر با ۷۵۰۰ لیتر) را در این مسیرها پمپاژ میکند.


 


۱۱- مقدار بزاق

شما مایل به شنا در آب بزاق دهانتان نیستید ،اما جالب است بدانید که هر شخص به طور میانگین در طول زندگی اش نزدیک به ۲۴ هزار لیتر بزاق تولید میکند . این مقدار برای پرکردن دو استخر شنا کافیست.



۱۲- صدای خر و پف

بعد از سن ۶۰ سالگی ، 60 درصد مردان و 40 درصد از خانم ها شروع به خر و پف خواهند کرد.صدای خر و پف میتواند تا حد کر کردن پیش برود. عموما صدای خر و پف ۶۰ دسیبل است که یعنی به بلندی صدای صحبت کردن معمولی اما این صدا میتواند تا ۸۰ دسیبل نیز پیش برود. ۸۰ دسیبل یعنی صدای یک دریل بادی که در حال نفوذ به بتن است . صدای بالای ۸۵ دسیبل برای گوش انسان بسیار مضر میباشد و ممکن است باعث کری شود.



۱۳- رنگ و تراکم مو

آیا میدانستید تراکم موی سر را از روی رنگ آن میشود تخمین زد؟ به طور میانگین هر انسان ۱۰۰ هزار پیاز مو روی سرش دارد . هرکدام از این پیازهای مو در طول زندگی انسان قادر به تولید ۲۰ تار مو میباشند. افرادی که موهای بلوند دارند از بیشترین میزان پیاز مو در مقایسه با دیگر رنگ ها سود میبرند، در نتیجه این افراد موهای پرپشت تری خواهند داشت. تعداد میانگین پیاز مو برای موهای بلوند ۱۴۶ هزار ، برای موهای مشکی ۱۱۰ هزار ، برای موهای قهوه ای ۱۰۰ هزار و در آخرین رده برای موهای قرمز ۸۶ هزار عدد میباشد




۱۴- رشد ناخن ها

اگر ناخن های دست تان نسبت به ناخن پای شما خیلی زودتر رشد میکند این کاملا طبیعی است . ناخن هایی که بیشتر در معرض استفاده قرار میگیرند زودتر رشد میکنند. ناخن انگشت های بلندتر و دستی که با آن مینویسید بیشترین رشد را دارند. به طور میانگین ناخن ها در هر ماه به اندازه یک دهم اینچ رشد میکنند.



۱5- نیاز به خواب

شاید بعضی اوقات بگویید که دارم از شدت خواب میمیرم ، اما به معنای کلمه توجه نداشته اید . شما بدون خوردن غذا تا هفته ها زنده میمانید ، اما بعد از ۱۱ روز نخوابیدن ، برای همیشه به خواب خواهید رفت.