فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

اس ام اس

98Fun182 اس ام اس برای کسی که غرورت رو شکسته

غرور من که زسختی به کوه میمانست ، کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد

دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت ، چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟ …

_________________________

هیچ وقت مغرورنشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .

_________________________

دوستی شوخی سرد آدماست ، بازی شیرین گرگم به هواست ، واسه کشتن غرورمن و تو ، دوستی توطئه ثانیه هاست

_________________________

کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم

_________________________

همه بغض من تقدیم غرورنازنینت باد ، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد .

_________________________

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می ورزند تا به معشوق

_________________________

گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد ، آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد .

_________________________

ز چشمت اگر چه که دورم هنوز ، پر از اوج عشق و غرورم هنوز ، قبول است عمر خوشی ها کم است ، ولی با توام پس صبورم هنوز

_________________________

آری این منم ، این منم همان عاشقی که بر تو جان می داد ، و تو کسی هستی که برای رسیدن به خوشبختی به روی جسدهای بی جان غرور

انسانها قدم می گذاشتی ولی افسوس ، افسوس که راه ات برای رسیدن به هدف هایت اشتباه بود ، و افسوس که من برای آدمی مثل تو غرورم را شکستم ، افسوس

_________________________

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند. فردریش نیچه

_________________________

گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد…

_________________________

فاخرترین لباس ، تولید کارخانه ی کرم است ، کرم ابریشم

ما را به غرور چکار . . . ؟

_________________________

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمی خوام می رم و برنمی گردم

_________________________

شبیه چشمهای تو پر از گناه می شوم** میان ظلمت شب قبیله ماه می شوم

خدا,زمین,گناه,عشق,من وتو,ببین چطور**به خاطر غرور تو زیاده خواه می شوم

اس ام اس دلتنگی

اس ام اس دلتنگی

آسمانم دلم  برای تـو، آنقدر تنگ می شود


که آغـوشم


برایـــش کهکشان است !!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
“دلتنگى”

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش رامیکند
دلتنگتم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیاط خوبی ست خدا

اما

دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!...

شاید بی هوا

تنگ به سینه ام کوک زد...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگی چیست ؟ یادگاری از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 

اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور!

من به حای هر دویمان دلتنگتم!!!

 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گاه گاهی که دلم تنگ و نگاهم ابری است ، کاش میشد که تو را میدیدم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من اینجا بس دلم تنگ است ، و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ، بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ، ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک چشمام جمع شده ، یواش یواش سنگ شده

 خبر داری چه اندازه ، دلم برات تنگ شده ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 

زندگی را نفسی ارزش غم خورن نیست ، و دلم بس تنگ است ، بی خیالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آنقدر می خندم که غم از روی رود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی..

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 


دلتنگی هایم را

به بند میکشم

 شاید روزی

   لایق گریبانت شوند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حسی دارم ، اگر بدانی بد نیست

شعری گفتم تو هم بخوانی بد نیست

الان خیلی دلم برایت تنگ است

در هر صورت خبر رسانی بد نیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پیامبر شب های دلتنگی ام باش که من بی اعجاز، تو را مومنم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گرچه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم

سیــــ ـــنه میگوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یک نفر دلتنگ است
یک نفر می گرید
یک نفر سخت دلش بارانیست
یک نفر در گلوی خویش بغض خیس و کالی دارد
یک نفر طرح وداع می کشد روی گل سرخ خیال؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عمیق تر می بینم

 بودنهایت را ...

 دلم تنگ است بیا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلتنگم دلتنگ از لحظه های بی تو سر کردن
دلتنگ ازبودونبود ازروزایی که همیشه دردن
دلتنگ از چشمای قشنگت که هیچوقت دروغ نمی گن
دلتنگ از چشمای خیسم که باید تا ابد اشک بریزن ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگ دیدار تو ام
ای ماه شهر آرای من
ای چشم های روشنت
آیینه ی فردای من
دلتنگ دیدار تو ام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگ بودن در کنارت
از جام عشقت،سر کشیدن
دلتنگ آغوشت،پر از بغض
جسم پر از عشق مرا،در بر کشیدن
بود و نبودم...هستی من
زیباست حتی انتظار دیدن روی تو را،تآخر کشیدن

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اوّل
که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه ی زیبایی و زشتی
به روی یکدیگر، ویرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو
آواره و دیوانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او جای خود بنشسته و تاب تماشای زشتکاریهای این
مخلوق را دارد
وگر نه من به جای او بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم
عجب صبری خدا دارد، عجب صبری خدا دارد

شغل آینده

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.

یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد....

به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .
کشیش پیش خود گفت :
« من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدام یک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آن هم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند.

کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .

کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:

« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »

دروغ

مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت.یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است!مواظب باش آن را دست نزنی!شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد و استادش رفت.شاگردهم پیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه  گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید.خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید:چرا خوابیده ای؟
شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من سرگرم کار بودم،دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم!