فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

دختران ۸ ترمه

یه شاعر خیلی با حال و اهل دلی میگه: من که از گل بهترم، پسرم، من پسرم، تو که خار هر گلی، دختری، تو دختری. به به لذتی بردیم عجب شعری عجب با مثما دمت جلیزو ولیز شاعر جان. بعد از این حرفا میریسم به بحث داغ امروز که مربوط میشه به ویزگی های دخترای دانشجو. این شما و این دخترای دانشجو. ویژگی های کلی دخترای دانشجو: این دختران از آن دسته دخترانی هستند که تا زمان ورود به دانشگاه با واژه ای به اسم پسر غریبه هستند و تنها وسیله نقلیه ای که سوار شده اند اتوبوس می باشد. از نظر شکل ظاهری بیشتر شبیه مردان غیرتمند و با خدا هستند!!! خصوصیات دانشجویان دختر: ترم ۱: اصولاً وقتی به آنها بگویید با سه حرف پ- س – ر یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها ERROR میدهد! چون فکر میکنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمراً کسی را تحویل نمیگیرند. و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند! ترم ۲: طولانی ترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد. به پسران همکلاسی به چشم خواستگار نگاه می کنند. تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد میگیرند. سوژه خنده دانشجویان ترم بالایی هستند. وقتی به آنها سلام میکنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه میکنند!(بی جنبن دیگه!!!). در فاصله بین کلاسها نان و پنیر دستپخت مادر را میل میکنند تا انرژی بگیرند! ترم۳: به معنای واژه پسر پی می برند و با ماهیت آن موجودات عجیب و غریب آشنا می شوند. سوژه خنده پیدا می کنند. همه کتابها را از کتابخانه می گیرند و متوجه میشوند که تا ۴ جلسه میتوانند سر کلاس غیبت کنند. می فهمند که شهر خیلی بزرگ است و غیر از خانه شان جاهای دیگری هم دارد! تریا دانشکده تبدیل به پاتوق آنها میشود. در جواب سلام شما میگویند سلام! ترم ۴: با واژه BF آشنا میشوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نیستند. ابروها نازک میشود و سیبیل ناپدید! در ساعت های استراحت بین کلاسها و حتی وسط کلاس ها به WC میروند!!! همیشه در دانشگاه از قسمتهای “پر پسر” عبور میکنند. شروع میکنند به پرسیدن آدرس از پسرای خوش تیپ دانشگاه! نکته: (اگر دیدید که جلوی در آموزش یه دختر ازتون آدرس آموزش رو پرسید. پس: ۱ – دختره ترم ۴ درس میخونه. ۲- شما خوشتیپید!. ۳ – یالا مخشو بزن دیگه چلمن!) شروع میکنن به نوشتن جزوه! هر ۲-۳ شب یکبار به خانه میروند برای حاضری و به خاطر غر زدن های مامان بابا. (خوب پدر مادرن دیگه دلشون تنگ میشه شما به بزرگی خودتون ببخشید!) و تعویض لباس و بقیه روز ها خونه دوستشون درس میخونن! (آره جون خودت. بیچاره پدر, مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسر است!!!!) در جواب سلام شما میگویند: سلام.چطوری؟خوبی؟ ترم ۵: یکی از این موجودات خوش خط و خال (BF) را بدست می آورند اما چون تازه کار هستند بامبول های زیادی سرشان پیاده میشود! چون BF دارند دیگه احدی را تحویل نمیگیرند و درست مثل ترم یک میشوند. ( چون این دفعه فکر میکنن فقط خودشونن که BF دارند و آسمان باز شده این پسره افتاده تو بغل اینا! =آخر بی جنبگی). کوتاهترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه به کافی شاپ و سپس خانه میباشد. از چهره مردانه گذشته تنها خاطره ای باقی مانده است! (اینجاست که میگن مردونگی مرده!!!) به دلیل افزایش آرایشات روی صورتشون اضافه وزن می آورند و برای جبران آن از مقدار شلوار و مانتو شان کم میکنند! یک میز اختصاصی برای خودشان و BF شان در تریا دانشکده رزرو است! تابلو میشوند. کارکنان حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک می شناسند. سند کمیته انضباطی را به نامشان میکنند! در جواب سلام شما (بعد از ۱۰ دقیقه!) می گویند: اوا سلام، ببخشید، حواسم نبود. (طرف داره عاشق میشه و حواسش یه جای دیگست …. خاک بر سرت!) ترم ۶: خیلی تابلو میشوند! عاشق میشوند! مشروط میشوند!!! ترم ۷: به طرز وحشتناکی تابلو میشوند! در عشق شکست میخورند! مشروط میشوند! ترم ۸: دوباره آدم میشوند. دیگر تابلو نیستند چون جوانان مستعد دیگری جای آنها را میگیرند. (من لذت می برم میبینم این جوونا …….!) جای جای دانشگاه برایشان خاطره انگیز است. مثل بچه آدم این ترم درس میخوانند فارغ میشوند. در به در دنبال شوهر میگردند. به اولین پیشنهاد جواب مثبت میدهند و از چاله به چاه می افتند!!!!

اسب اصیل

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد همه آرزوی تملک آن را داشتند.

بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.

حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه‌نشین تعویض کند.

باد‌یه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، با ید به فکر حیله‌ای باشم.

روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ی جاده‌ای دراز کشید.

او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد...

مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم.

روزهاست که چیزی نخورده‌ام نمی‌توانم از جا بلند شوم دیگر قدرت ندارم.

مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.

مرد متوجه شد که گول بادیه‌نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم.

بادیه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.

مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.

برای هیچ‌کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی...

بادیه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟

مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.

بادیه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ...

برگرفته از کتاب بال‌هایی برای پرواز
نوربرت لش لایتنر

 

 

سخن روز : خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد... اشو زرتشت

حتما دلیلی دارد

مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.

تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.

اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد.تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟

درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم...

مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...!

علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.

از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.

مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.

علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم...

جنسیت کامپیوتر

SPANISH Teacher was explaining to her class that in Spanish, unlike English,  nouns are designated as either masculine or feminine. 
 
معلم زن اسپانیایی داشت به شاگرداش توضیح میداد که اسامی در زبان اسپانیایی برخلاف انگلیسی مذکر و مونث هستند
 
 'House' for instance, is feminine: 'la casa..' 
 'Pencil,' however, is masculine: 'el lapiz.' 
 
برای مثال اسب مونث هستش و مداد مذکر
 
A student asked, 'What gender is 'computer'?' 
 
یک دانش آموز پرسید "جنسیت کامپیوتر چیه"
 
 Instead of giving the answer, the teacher split the class into two groups, male and female, and asked them to decide for themselves whether computer' should be a masculine or a feminine noun. 
 
معلم بجای جواب دادن کلاس را به دو دسته تقسیم کرد: آقایان و خانمها و از آنها خواست خودشان تصمیم بگیرند که آیا کامپیوتر مذکر است یا مونث.
 
 Each group was asked to give four reasons for its recommendation
 
از هر گروه خواسته شد 4 دلیل برای توصیه شان بیاورند
 
The men's group decided that 'computer' should definitely be of the feminine gender ('la computadora'), because: 
 
گروه آقایان تصمیم گرفتند که جنسیت کامپیوتر قطعا باید مونث باشه چون:
 
 1 No one but their creator understands their internal logic; 
1-    هیچ کس غیر از سازندگانشان از منطق داخلیشان سر در نمی آورد
 
  2. The native language they use to communicate with other computers is incomprehensible to everyone else; 
 
2-زبان فطریشان برای هیچ کس غیر از خودشان قابل درک نیست
 
  3. Even the smallest mistakes are stored in long term memory for possible later retrieval; and 
 
3-حتی کوچکترین اشتباه در حافظه طولانی مدتشان باقی می ماند تا زمانی آن را به یاد بیاورند (به رخ بکشند)؛ و
 
  4. As soon as you make a commitment to one, you find yourself spending half your paycheck on accessories for it.
 
4-به محض اینکه به یکی از اونها تعهدی پیدا کردی، میفهمی که نصف حقوقت رو باید خرج لوازم جانبیش کنی.
 
 (THIS GETS BETTER!)  The women's group, however, concluded that computers should be Masculine ('el computador'), because: 
 
 
 
 
 
گروه خانمها به این نتیجه رسیدند که کامپیوتر باید مذکر باشد چون:
 
  1. In order to do anything with them, you have to turn them on; 
 
1-اگه بخواهی بهشون بگی کاری رو انجام بدن، اول باید روشنشون کنی
 
  2.. They have a lot of data but still can't think for themselves; 
 
2-اونها اطلاعات زیادی دارند اما هنوز خودشون نمی تونن فکر کنن
 
  3. They are supposed to help you solve problems, but half the time they ARE the problem; and 
 
3-از اونها انتظار حل مشکلات می ره، اما نصف اوقات خودشون مشکلن؛ و
 
 4. As soon as you commit to one, you realize that if you had waited a little longer, you could have gotten a better model. 
 
4-به محض اینکه نسبت به یکیشون تعهدی پیدا می کنی، می فهمی اگه یکمی دیگه صبر کرده بودی، یک مدل بهتری میتونستی داشته باشی.
 
 
 The women won. 

                                             خانمها برنده شدند.

هشت نوع شخصیت


هشت نوع شخصیت که باید از آنها دوری کرد
 

afzay.com-bad-people-1.jpg
 

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان و اطرافیانمان آدم هایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی ها و نعمت هایش سپاسگذار هستید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می آورد .
حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد.

 از بدترین این نوع شخصیت ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد
:


همیشه ناامیدها

اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می شوید، شما را دلتنگ و افسرده می کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.
این افراد «آنچه هست» را باور دارند و نسبت به «آنچه خواهد شد» مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالی که پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است،
 رویای ناممکن ها و تلاش برای دستیابی به دوردست ها
.


space-afzay.gif

 
● خودشیفته های افراطی

این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می پندارند که دنیا گرد آنها می چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته های خود را بیان می کنند. گاهی به نظر می رسد باید به آنها گفت: « فقط خودت مهم نیستی که!»
این افراد فقط خواسته های خود را در نظر می گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته ها و امیال خود می کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی ماند.


space-afzay.gif

● منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی ها و شادی ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می دهند.
آنها شادی را نابود می کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی ها پشت شیشه های خاکستری پنهان می شود


space-afzay.gif

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می کنند

مواردی که شما زیبا و دلفریب می بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.


space-afzay.gif


خود رای ها

تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف های شما را پیدا می کنند و از این طریق به خواسته های خود می رسند.
این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می کنند که لزوما انجام نمی دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته ها و اولویت های آنها قرار می گیرد.



space-afzay.gif

● آنهایی که نمی توانند صممیمی شوند

در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می دهند.
روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می دانند.


space-afzay.gif


● حرمت شکن ها

این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می زنند یا کاری انجام می دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده ورازتان را برملا می کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.


space-afzay.gif


● آنهایی که همیشه متوقع هستند

هیچ وقت نمی توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی دانند و خواسته هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی کنند