فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

عاشق

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از تو

به تو عادت کرده بودم

به تو عادت کرده بودم


              ای به من نزدیک تر از من

                    
ای حضورم از تو تازه


                    ای نگاهم از تو روشن


به تو عادت کرده بودم


                     مثل گلبرگی به شبنم


 مثل عاشقی به غربت


                     مثل مجروحی به مرهم


لحظه در لحظه عذابه


                             لحظه های من بی تو


تجربه کردن مرگه


                                زندگی کردن بی تو


من که در گریزم از من


                               به تو عادت کرده بودم


از سکوت و گریه شب


                                   به تو حجرت کرده بودم 


با گل و سنگ و ستاره


                                از تو صحبت کرده بودم


خلوت خاطره هامو


                            با تو قسمت کرده بودم


خونه لبریز سکوته


                                  خونه از خاطره خالی


من پر از میل زوالم

شادی

روزی شیوانا پیرمعرفت را به یک مجلس عروسی دعوت کردند. جوانان شادی می کردند و کودکان از شوق در جنب و جوش بودند.عروس و داماد نیز از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند...

 ناگهان پیرمردی سنگین احوال از میان جمع برخاست و خطاب به جوانان فریاد زد که: مگر نمی بینید شیوانا اینجا نشسته است؟! کمی حرمت بصیرت و معرفت استاد را نگه دارید و اینقدر بی پروا شوق وشادی خود را نشان ندهید!

ناگهان جمعیت ساکت شدند و مات ومبهوت ماندند که چه کنند!؟

از سویی شیوانا را دوست داشتند و حضور او را در مجلس خود برکت آفرین می دانستند و از سوی دیگر نمی توانستند شور و شوق خود را در مجلس عروسی پنهان کنند!

سکوتی آزار دهنده دقایقی بر مجلس حاکم شد. پیرمردان از این سکوت راضی شدند و به سوی استاد برگشتند و از او خواستند تا با بیان جمله ای جوانان بازیگوش مجلس را اندرز دهد!

شیوانا از جا برخاست. دستانش را به سوی زوج جوان دراز کرد و گفت: شیوانا اگر به جای شما بود دهها بار بیشتر فریاد شوق می کشید و اگر همسن و سال شما بود از این اتفاق میمون و مبارک هزاران برابر بیشتر از شما شادی می کرد. به خاطر این شیوانایی که از جوانی فاصله گرفته است و به حرمت معرفت و بصیرتی که در او جستجو می کنید، هرگز اجازه ندهید احساس شادی و شادمانی و شوریدگی درونی شما به خاطر حضور هیچ شیوانایی سرکوب شود! شادی کنید و زیباترین اتفاق جوانی یعنی زوج شدن دو جوان تنها را قدر بدانید که امشب ما اینجا به خاطر شیوانا جمع نشده ایم تا به خاطر او سکوت کنیم!

آن شب پیرمردان مجلس نیز همپای جوانان شادی کردند ... 

گدایی کردن واقعی محبت

گدای محبت که باشی، زودتر ضربه میخوری ورسم روزگار چیزی جز این نیست.
خرافه نیست. هر کجا که باشی و هرکسی که باشی اگر گدای محبت باشی
می روی دنبال عشق. عشق که می گویم نه آن عشقی که در کوچه و بازار
و خیابان پیدا می شود. نه آن عشقی که امروز از حریم آتشش طرفت
در امان نیست و فردای روزگار سردی می شود آن عشقی را می گویم
که گدای محبتش به دنبال اوست. اگر گدای محبت باشی این آتش
هیچ وقت خاموش نمی شود و عمق احساست هر روز بیش از پیش.

اولش این طوری نیست. اولش بهت سلام می کنه. حتی جواب سلامش
رو هم نمی دی. اما پافشاری می کنه. یه خورده که می گذره میگی
باشه اینم مثل بقیه. کی به کیه. تو که در دلت رو بستی.
اینم مثل بقیه یه مدتی میاد و میره. پس بی خیال. می شینی پای حرفاش.
باهاش چت می کنی. باهاش بیشتر آشنا میشی و مسافرت میری
بعدش می فهمی که در درونش چیزی هست که کمتر در کس دیگه ای دیدی.

علاقه ات بیشتر میشه ولی باز بی خیالی. میگی اینم گذریه.
تا اینکه تو شرایط سخت روحی بهت کمک می کنه.
در حد توانش زیر پر و بالت رو میگیره و اون وقته که دل لامصب
امونت رو می بره. تا میای خودت رو جمع و جور کنی عاشقش میشی.
دل رو می زنی به دریا. میگی چرا بایست احساسم رو بکشم.
میگی خودش هم که همین رو میگه. پس دلت خوش میشه که باید
بری دنبالش. باید بری تا بهش برسی. تا مال خودت بشه. تا به آرزوت برسی.
تا حس عشق ورزیدنت رو که سالهاست باهاته خالی کنی
و در عوضش هزاران حس زیبای دیگه بگیری.

نمی تونی لمسش کنی. نمی تونی ببوسیش. نمی تونی دستش
رو توی دستت بگیری فقط می تونی صداش رو از کیلومترها اون ور تر
بشنوی و باهاش ساعت ها چت کنی. و ساعتها با موبایل و تلفن و اس ام اس
کنارش هستی و شبها تا بهاش حرف نزنی خوابت نبره و همیشه در
تخیلت اون داشته باشی و به اسارت روحی شدیدی در بیای .
بعد یه مدتی می فهمی که کار از کارت گذشته. یه روز می بینیش
و با یه نگاه کارت رو می سازه. با یه خنده دلت رو گرفتار می کنه.
انگار که دوست داری بگی هیچ جای دیگه نرو. پیشم باش واسه همیشه.
شبهای طولانی رو باهاش تا صبح حرف می زنی از پشت تلفن.
شبها و روزها از هم با خبرید و ........... دلتنگی و آغاز آوارگی.

حالا مدتی گذاشته و حساس تر شدی. همش از دستت فرار می کنه.
هرچی بهش میگی دوستش داری حتی یه بارم این حس رو تجربه نمی کنی
که بهت بگه دوستت داره. اون چیزی که حس کنی قلب اونم گره خورده.
انگار یه جای کار می لنگه دلت می خواد بری پیشش. باهاش باشی
شاید اوضاع عوض بشه. جون می کنی، گرما و سرما رو تحمل می کنی،
بی خوابی ها رو، دوریش رو، اما انگار خدا نمی خواد که بشه.
همش گره می ندازه تو کارت و تو هی چت می کنی و حرف می زنی.
و با موبایل حرف میزنی و خواسته اتو میگی حاضری همه چیزتو فداش کنی
و حاضری خدمت کارش تو زندگی بشی خلاصه نیت داری و میخوای باهاش باشی
از اینکه یه روز نباشه ساعتها اشک میریزی از اینکه صداشو نشونی
کلافه هستی و دلخوشیهات میشه عکسی که برات میل کرده
و رو زمینه موبایلت گذاشتی و نگاه به چشماش میکنی و گاهی
هم میبوسیش تو رویاهاش زندگی میکنی و گاهی اشتباها
میان کلمات روز مره ات اسمشو اشتباهی نزد کسی صدا میکنی و
دلخوشیت میشه شعرایی که واسش میگی . نگاه می کنی
و همین طوری اشکه که از چشمات سرازیر میشه.
می ری جلو آینه یکی محکم می زنی تو صورتت تا شاید کمی به خودت بیای،
ولی میدونی که عاشق شدی. هرچی بیشتر میگذره علاقه ات بیشتر میشه.
نه به خاطر ذات عشق، به خاطر اینکه بیشتر می شناسیش و می فهمی
که آدم با انصافیه. خوبه با شخصیته مهربونه صادقه اهل زندگیه
دارای عقل و تعقل بالاییه میدونی بغیر از اون نمی تونی با کس دیگه ای باشی
میدونی یک روز نباشه تو بدون حضور اون نمی تونی به زندگی ادامه بدی

چشمات خشکیده بس که گریه کردی. نیرو و توانت رفته و حالا شده
بعد یک مدت انتظار، میخوای تصمیم بگیری میخوای ثابت کنی که واقعااااا عاشقشی
میخوای که تو بقلش بمیری ، میاد که سنگا رو وا بکنیم.
میاد که بفهمه چشه و تو بازم گریه می کنی چون دلت راضی نمیشه.
انگار که قراره ذبحت کنن. انگار یه چیزی بهت میگه امسال می میری.
پژمرده میشی. میشی یه آدم زار و نحیف. مثل قدیما. مثل یه نوزاد
که تازه پا گرفته و راه میره و قراره جفت پاهاش بشکنه.
خودت رو دلداری می دی و فکرای خوب می کنی.

نمی دونی بگی که چقدر دوستش داری یا نه، مبادا که ناراحتش کنی
آخه طاقت ناراحتی و غصه اش رو نداری. دلت نمیاد که بهش بگی
که هر شب با چشمای خیس به خواب رفتی. دلت نمیاد بگی که توی
تموم اون لحظه ها که صداشو میشنیدی و مثل دیوانه وارهااز پشت
مانیتور نیگاهش میکردی و حتی از حضورش احساس خوشبختی میکردی
تو اون لحظه حسرت خیلی چیزا رو تو دلت خفه کردی و هیچ وقت
بهش نگفتی. دلت نمیاد که بگی جگرت پاره پاره شده تا برسه.
تا بیاد باهات حرف بزنه. دوست داری که بهش خوش بگذره. نامردیه. نامردیه
ناراحتش کنی. روزها تند تند می گذرن تا موقع حرف زدنش می رسه.
اونی که هیچ وقت حرف نمی زده و همش میگفته سر فرصت.
اما وقتی حرف میزنه کمرت می شکنه. سنگینی حسهای این مدت لهت می کنه.
جلوی گریه ات رو می گیری و روت رو بر می گردونی مبادا که بخواد
خیسی چشمهات رو ببینه. تو می فهمی چیزی رو که حتی فکرش رو نمی کردی.
بنای عشق گذاشتن روی خرابه های محبت دیگری کار درستی نیست.
اون وقت یه شب انقدر هق هق گریه می کنی که نفست بالا نمی آد.
و چه جوری میتونی بشنوی که بخواهد اون از کنارت بره میتونی
جلوی پاره پاره شدن جیگرتو بگیری میتونی حس با او بودن رو از خودت دور کنی

یه روز صبح پا میشی،میری جلوی آینه و خودت رو می بینی.
رنجور شدی، لاغر و نحیف، شکسته و خموده، حالا مدتهاست که گذشته.
بهت زنگ می زنه اما روحت مرده. قلبت مرده. دیگه نمی تپه.
برای هیچ کس نمی تپه. با صدای همیشگیش که لطافت داره بهت
میگه حالت چطوره و تو باید مثل دیگران به او هم دروغ بگی.
باید بهش بگی من خوبم و همه چیز رو به راهه. وقتی که تلفن رو قطع می کنی
باز برات این وقایع تکرار میشه و نمی دونی تا کی باید
این جوری ذره ذره بمیری و عذاب بکشی  !

اس ام اس بوسه

سلام

یه چیز میگم بگو باشه

یه ماچ میدی دلم وا شه !؟

.

.

.

نیست در این گفته من سوسه ای / گر تو به من قرض دهی بوسه ای

بوسه ای دیگر سر آن مینهم / لحظه دیگر به تو پس میدهم !

.

.

.

من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن  . . .

.

.

.

اتل متل یه فانوس / فرستادم برات بوس

گرفتی بگو آره / نشد بگو دوباره !

.

.

.

عشق تو وسط قلبمه ، درست همینجا ، همین تو

یه بوسه بده واسه مریض میخوام ، آخه بوسه هات داره حکم دارو !

.

.

.

عزیزم

پرده چشماتو آروم میکشم روی چشات

بوسه دوستت دارم رو میگیرم از گونه هات

شب به خیر احساس من . . .

.

.

.

اگر نیمه شبی در آغوش من افتی / آنقدر بوسه بر لبهایت زنم که از نفس افتی !

.

.

.

میخوام بیام کنار تو ، تا یه کمی لوست کنم

اگه کسی اونجا نبود ، یواشکی بوست کنم !

.

.

.

ترنم باران را نصار چشمانت میکنم  نازنینم ، تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت

و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم و دست نوازشم را به موهایت

هدیه میکنم ، که تا عمر داری مرا از خاطر نبری . . .

.

.

.

رفتم به نزد طبیب ز شدت طب

۶ بوسه نوشت ز گوشه لب

۲ تا صبح

۲ تا ظهر

و ۲ تا شب!

.

.

.

مانده بر لبان من داغ بوسه های تو

رفتی و بجا مانده  آتشی به جای تو

.

.

.

تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه

هدیه ای برای تو . . .

دوستت دارم

.

.

.

گلی از شاخه هاچیدم برایت / زدم بوسه به یادت بی نهایت

اگر قاتل تو را کشت ای قناری / بگو آخر ، که گیرد خونبهایت !

.

.

.

بوسه یعنی لذت دلدادگی / لذت از شب لذت از دیوانگی

بوسه آغازی برای ما شدن  / لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه آتش می زند بر جسم و جان /  بوسه یعنی عشق من با من بمان . . .

.

.

.

کاش میشد بوسه ها را قاب کرد / مثل نامه سوی هم پرتاب کرد

کاش میشد عشق را تقسیم کرد / مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد

.

.

.

سلام یه زحمت واست داشتم

هروقت از جلو آینه رد شدی ، این دوست منم ببوس !

.

.

.

شبی پر کن از بوسه ها ساغرم / به نرمی بیا همچو جان در برم

تنم را بسوزان در آغوش خوش / که فردا نیابند خاکسترم . . .

.

.

.

میفرستم این پیامک را به دوست / ای پیامک صورت او را ببوس

.

.

.

بازم شادی و بوسه / تو هر لحظه و ساعت

هیچ وقت کهنه نمی شه / دوستت دارم کثافت!

.

.

.

ناز آن چشمی که سویش مال ماست

ناز آن رویی که بوسش مال ماست !

.

.

.

گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم

که دگر باز از این گونه خطاها نکنم

بوسه دادی و چو برخواست لبت از لب من

توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم !

.

.

.

با گوشیت چیکار کردی ؟ هرچی زنگ میزنم میگه

مشترک مورد نظر خوشگله !

بوسیدنش مشکله !


.

.

.

انواع بوس:

بوس لب:عاشق بودن

بوس گردن:نیاز داشتن

بوس صورت:دوست داشتن

بوس بازو:شوخی کردن

بوس پیشانی:آرامش دادن

تو کدومشو به من میدی !!!؟

.

.

.

++-_+++<( )>

تا سیاره اورانوس ، یه آتلانتیس پر از بوس

واسه شیرین ترین دوست !

.

.

.

گرمترین بوسه ها را نصیب کسی کن که در سرد ترین لحظه ها به یاد توست . . .

.

.

.

او شراب بوسه می خواهد ز من /  من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من /  طالبم آن لذت جاوید را . . .

.

.

.

به امید نگاهت ایستادن / به روی شانه هایت سر نهادن

خوشتر از این آرزویی است / دهان کوچکت را بوسه دادن . . .

.

.

.

بوسه ابتکاریست از طبیعت ، برای زمانیکه احساس در کلام نمی گنجد . . .

میبوسمت

.

.

.

لبخند تو طلوع و بوسه ی تو غروب منه

ممنونم بخاطر اینکه بهترین و شگرف ترین دوست و همدم منی . . .

.

.

.

بوسه ام را می گذارم پشت در / قهرکردی , قهرکردم , سر به سر

تو بیا , در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن

من غرورم را شکستم , داشتی ؟ / آمدم , حالا تو با من آشتی ؟

.

.

.

بوسه هایت انار را می ترکاند ، نفس هایت سیب را می رساند ، آغوشت ابر را می باراند

پاییزترینی تو !

.

.

.

می بوسیمت سه تایی  من و غم و تنهایی / امان از این جدایی دلتنگتم خدایی  . . .

.

.

.

بوسه یعنی لذت دلدادگی / لذت از شب لذت از دیوانگی

بوسه آغازی برای ما شدن  / لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه آتش می زند بر جسم و جان /  بوسه یعنی عشق من با من بمان . . .