فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

بدون شرح

 

 

شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیازم دست چاره ها
همچون خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
ما ز اسب و اصل افتاده ایم
ما پیاده ایم ای سواره ها
ای لهیب غم آتشم مزن
خرمنم مسوز از شراره ها  

تو کیستی

 

 

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالی است زیست با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو  

سنگ دل

 

 

سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی
سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی
جور و جفا بکن اگر،
جور و جفا بکن اگر،
مهر و وفا نمی کنی

زخم دگر بزن به دل، مرهم اگر نمی نهی
زخم دگر بزن به دل، مرهم اگر نمی نهی

درد دگر بده اگر خسته دوا نمی کنی
درد دگر بده اگر خسته دوا نمی کنی

عهد هر آنچه می کنی، وعده به هر که می دهی
عهد ز یاد می بری، وعده وفا نمی کنی

عهد هر آنچه می کنی، وعده به هر که می دهی
عهد ز یاد می بری، وعده وفا نمی کنی

تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
تا که به خون نشانیم

تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
تا که به خون نشانیم

هر چه کنی بکن بتا، هر کنی بکن بتا
زانکه خطا نمی کنی، زانکه خطا نمی کنی

سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی
سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی

جور و جفا بکن اگر،
جور و جفا بکن اگر،
مهر و وفا نمی کنی  

 

فریاد کن

 

 

ای سینه امشب از غمش،
فریاد کن، فریاد کن
وی دیده اندر ماتمش، وی دیده اندر ماتمش،
بیداد کن، بیداد کن
ای پنجه بر در سینه را، دل را از او بیرون بکش
این صید در خون غرقه را، آزاد کن، آزاد کن

ای عشق، غمگین خاطرم بر دل بیفکن آذرخش
ویرانه ام را از کرم، آباد کن آباد کن

آزرده ام خواهی چرا، آخر شبی از در درا
آزرده ام خواهی چرا، آخر شبی از در درا
این عاشق دل خسته را، دلشاد کن، دلشاد کن
این عاشق دل خسته را، دلشاد کن، دلشاد کن