فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

فـصــــــل تــــازه

یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود رنجی ...

درد دل دخترانه


پژوهش تازه ای نشان می دهد زنان در اواخر دهه بیست سالگی و اوایل دهه سی سالگی، جذاب تر و زیباتر از هر دوران دیگری در زندگی خود - حتی دوران تین ایجری - هستند، یعنی به طور میانگین، ۳۱ سالگی، زیباترین سن هر خانمی است.
 
 جامعه دختران ترشیده: ضمن اعتراض به بی سلیقگی مردان ایرانی و عدم استفاده بهینه آنها از این امتیاز ویژه، خواهان بهبود هرچه سریعتر شرایط ازدواجمان می باشیم. اصولا چرا ذائقه مردان ما باید آن قدر از ذائقه جهانی عقب تر باشد که زنان را در سنینی که در اوج زیبایی خود به سر می برند، با واژه وقیح ترشیده، تحقیر کنند و شانس ازدواج با آنان را از دست بدهند؟!

***
زین پس به جای واژه مهجور "ترشیده"، از واژگانی همچون"در اوج زیبایی"،"ملکه زیبایی"،"زیباترین" و... استفاده کنیم.

 خانمای عزیز واقعا دارن میخورن حقتونا
**
- ببخشید خانم شما چند سالتون است؟
- والا من سنی که ندارم... تازه دارم وارد زیباترین دوران عمرم می شوم!

***
جدیدترین بهانه پسرابرای پیچوندن:
- مادرم می گه عروسم باید خیلی خوشگل باشه. حالا بگذار سی و یک ساله بشی ببینیم چه می شه!

***
دریک دعوای زن و شوهری:
زن - خاک بر سر من که سی و یک سالگی ام را به پای تو ریختم!

***
متلک روز: تو سی و یک ساله بشی چی می شی؟!

***
شعر مرتبط:
خوردنی همچون پنیر کاله ام!
می شود هر مرد خوبی، واله ام 
بهتر و خوشگلتر از من کیست، ها؟!
تو نمی بینی سی و یک ساله ام؟!

من از بی شوهری بسیار ذله ام!
اگرچه خوشگلم، اِلّ ام و بلّ ام!
کنم اثبات این را ای خلایق!
بیایید این سند، این هم سجلم!

از توهمات یک دختر سی و پنج ساله:
بهتر از من چه کسی؟ خوشگل تر از من چه کسی؟!

***
یک دختر ترشیده: دختری هستم در اوج زیبایی. خاک بر سر همه مردانی که قدر مرا ندانستند
 

بخاطر من

نگاهی‌ عمیق به تقویم سر رسیدش
فهمید وقت تفریح سر رسیده

سر در گم تو کوچه‌ها سرگردونه
کاش میشد خدا قدیما رو برگردونه

گذشته‌هایی‌ که تو زمان حال مرده
جوونی‌ که تو چشماش یه فرد سالخورده

 

و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم
از آدمای اطرافم اهریمن ساختم

از پدر مادر هیچ خیری وقتی‌ من نبینم
انتظار داری دیگران رو اهریمن نبینم؟

عشق رو از کجا ببینم من با دو تا چشمم؟
از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟

به ما که رسید دنیا دهن باز کرد
درد رو ریخت رو سرم و من رو برانداز کرد

من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم
تیکّه پاره شدم از این تصمیم ناحق

وقتی‌ دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم
چی‌ کار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟

این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت می‌کنم
من یه مردم که دارم دائماً وصیت می‌کنم


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

می‌خوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟
به جز اینکه فردای منو خراب کردین؟

نمی‌خوام برم پی‌ مواد و خلاف سنگین
ولی‌ بخدا یه خطّ صافه نوار مغزیم

نه ناله نه داد واو هوار نداره تاثیر
دعوای شبای تباهم تمام مستی

منو یادتون رفته خیلی‌ حواس پرتین
امید منو شما نقش بر آب کردین

من دیوانه ور تشنه نوازشم
نمی‌خوام منو دعا کنین تو نماز شب

تو خواسته هامو همه ی نیاز‌ها رو دیدی
بگو جواب این فرزند بی‌ آزار رو میدی؟

بابا تو بت منی یعنی‌ تو خود منی
حال می‌کنم وقتی‌ میبینم دور همیم

بدون شما تنهامو دریغ از یه دوست
به خودم میگم که تو آتیش حقیقت بسوز

یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بر هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگه


خیلی‌ وقته این سوال توی مغزمه از قدیم
چرا؟ چرا رفتین تو اون محضر لعنتی؟

یعنی‌ سوال که نه کلی‌ عقده تومه
که توی شب‌های تنهاییم مثل جغد شومه

من یه جوون ضعیفم دلم بی‌ طاقته هنوز
چرا اینجام وقتی‌ نداشتین لیاقت منو؟

باشه، بالا سر منم یکی‌ هست ببین
منو از خدا گرفتین میخواین به کی‌ پس بدین؟

به این جماعت گرگ؟ این امانت توست
مادر این ثمر بیداری شبانته خوب

چقدر جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟
چقدر من توی دستای شما پاسکاری شدم؟

چقدر از ترس بعد از جدایی توهم بگیرم؟
چقدر دیگران منو به چشم ترحم ببینن؟

منو ببین یه بیمارم یه بی‌تاب یه قریب
بچه نیستم واسه گریه هم یه تی‌ تاپ بخرین

مادر قصه‌هات بودن  واسه ما دوای درد
که آخرش میمردن همه ی آدمای بد

با طلاق شما منم میشم آدم بده
بیا خوبی‌ کن و بد بودن رو یادم نده

خوش به حالت

میدونم حالت خوبه و خیلی روبه راهی
میدونم بی دق دقه فکری و دل شوره داری


روزا رو سپری میکنی و شدی بی خیال ما
میگی امثال من دو رو برت خیلی زیاده ها؟


کاش از همون اول این دل ازت خسته می شد
که حالا نتونی تو روم بگیری دست پیشو


به هر دری که زدم رو بهم بسته میشد
چقدر دلم به دست تو شکسته می شد


خوش به حالت چقده دلت قرصه
و صدمه نمیزنه اصلا بهت غصه


بغض من باعث میشه نیشت وا شه
تو دوست داری که یکی دیگه پیشت باشه


یکی که تو زندگیت مثل یه پادو باشه
یکی که فکر تو فقط پیش کادوهاشه


یکی که هر کاری کنه و هی سرویس بده
مهم هم نیست این که فقط با تو باشه


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شب هایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


تو هم یه ذره دلت تنگ من بود کاشکی
تویی که ادعا میکردی منو دوست داشتی


تو که میگفتی قلب بی من میشه پاره
تو که میمردی واسه ی من بی اشاره


حالا خیلی سخته تو رو خودم بم بگی طاقته
دیدنمو نداری بی من زندگیت راحته


میدونم انقده سرت شلوغه بعد یکی دو ماه
اگه الان بت زنگ بزنم جا بله بگی شما


یعنی این یارو انقده به درد بخوره
که باعث شده حال تو ازم بهم بخوره


از منی که همه جوره با تو بودم
منی که به دور از حاشیه و آتو بودم


کاشکی هیچوقت تو زندگیم این مسیرو نداشتم
منه بدبخت که جز تو هیچکسی رو نداشتم


گذاشتی رفتی دلم غمگینه کاشکی
تو هم واسه ادامه دوستیمون انگیزه داشتی


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


چقدر تو رو دور نگه داشتم از دشمنا
یه آدم خوب ساختم از یه انگشت نما


ما ها از عشق هم دیگه تب زده بودیم
ما ها واسه ماه ها بعدمون حرف زده بودیم


همه چی خوب بود و همه چی زود زود
میگذشت و تنها غم من این روز بود


که تو بری و من گله کنم از دست تو
من عاشقت بودم دقیقا برعکسه تو


جای تو رو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای
من تو رو میخوام که تو هم تو یه عالم دیگه ای


تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست
تو زندگیت من چه نقشی داشتم


من واسه تو با دور و بریا چه فرقی داشتم
آره دوست ندارم و یه وقتی داشتم


وقتی که واسه دستای خالیم دست میخواستم
اره واسه دستای خالیم دست میخواستم


بدیات خوبیاتو از یادم برد
چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد


کارای زشتت ابرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد


دیگه نمیخوام الکی کنم سخت گیری
ولی تو هم یکی مثل باقی وقت گیری


دوم از عشق میزنی و میگی دوسش داری
وقتی با اونی به کس دیگه نخ میدی

مبارک باشه

چه لاک خوش رنگی چه آرایشی داری

چه دوست پسر خوبی چه آرامشی داری

وقتی تو ای اف امی نی دیگه به تو فکر کنه

روزی صد بار زنگ بزنه تو رو چک کنه

راستی شنیدم تو دیگه از ما خسته شدی

شنیدم به یه کسی دیگه ای وابسته شدی

به دوست پسر جدیدت مبارک باشه

اصلا مگه میشه سلیقه ی شما بد باشه

میگن خیلی با هم خوشین خوب خدا رو شکر

یکی هم پیدا شدو دل شما رو برد

منم که واسه رسیدن به تو بی امیدم

تا جایی که یادمه هی دنبالت میدویم

بذار بگم حالا که داری میری راحت بی لیاقت

گفتی تا تهش باهاتم ولی دیدی طاقت

نیاوردیو یکی دیگه رو جایگزین من آوردیو

خیلی راحت تو آبروی منو بردی

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

دیگه برو فکر منم نباش و راحت

با هر کی هستی باش منم حواشو دارم

هر کی که با تو یا یه جورایی آشناس با تو

با اینکه بد بودی ولی باز شانس با توست

چون من حالیمه هنوزم حرمت نون و نمک

با اینکه همه حرفای تو دروغ بود و کلک

ما که از همه خوردیم خب میگیم توام روش

میتونی این موزیکو بدی با صدای بلند گوش

میدونی امثال تو دور و ورم پرن کوش

اونکه باب میل من و من بی تابشم

اونکه به چشم نیاد بزرگترین ایرادشم

حتی به بدترین شکل بزنن زیرابشم

بازم دونسته با دروغاش سیا بشم

اونکه به یادش من زیر بارون پیاده شب

قدم می زنم اما نیست عین خیالشم

من تو فکرشو اون بی استرس می خوابه شب

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

خدایی تو وجود تو احساسی بود اصلا

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

شاید طبق معمول با یه شیشه مارتینی مستی

یا با دوست پسرت داری توی پارتی می رقصی

یا شایدم اونو مثل من آزارش میدی

یا خیلی ولو رو تخت ماساژش می دی

مثل من حرست میده که دیوونه بشی

سرش داد بزنی بگی تو خونه بشی

بگی جایی نرو دور همرو خط بکش

ولی خودت جلو آینه بکشی خط چشم

سر قرارت برسی و تو با اون باشی

میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی

آخه مگه یه آدم تا این حد میشه بی رحم

نبودی ببینی تو نبودت چی کشیدم

آواره ی کوچه خیابونا شدم

عین بی خونه ها درست عین دیوونه ها

با خودم حرف می زدم میگفتم بر میگرده

میاد میمونه پیشت فکر میکردم

میدونی نباشی دیوونه میشم

داستان مورچه

مورچه ای در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگی قرار داشت و هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پایش لیز می خورد و می افتاد...

هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد: ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک «جو» به او پاداش می دهم.

 

یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت: مبادا بروی ها... کندو خیلی خطر دارد!

مورچه گفت: بی خیالش باش، من می دانم که چه باید کرد...!

بالدار گفت:آنجا نیش زنبور است.

مورچه گفت:من از زنبور نمی ترسم، من عسل می خواهم.

بالدار گفت:عسل چسبناک است، دست و پایت گیر می کند.

مورچه گفت:اگر دست و پاگیر می کرد هیچ کس عسل نمی خورد!!!

بالدار گفت:خودت می دانی، ولی بیا و از من بشنو و از این هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برایت گران تمام می شود و ممکن است خودت را به دردسر بیندازی...

مورچه گفت:اگر می توانی مزدت را بگیر و مرا برسان، اگر هم نمی توانی جوش زیادی نزن. من بزرگتر لازم ندارم و از کسی که نصیحت می کند خوشم نمی آید!

بالدار گفت:ممکن است کسی پیدا شود و ترا برساند ولی من صلاح نمی دانم و در کاری که عاقبتش خوب نیست کمک نمی کنم.

مورچه گفت: پس بیهوده خودت را خسته نکن. من امروز به هر قیمتی شده به کندو خواهم رفت.

بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشید: یک جوانمرد می خواهم که مرا به کندو برساند و یک جو پاداش بگیرد.

مگسی سر رسید و گفت: بیچاره مورچه! عسل می خواهی و حق داری، من تو را به آرزویت می رسانم...

مورچه گفت: آفرین، خدا عمرت بدهد. تو را می گویند حیوان خیرخواه!!!

مگس مورچه را از زمین بلند کرد و او را دم کندو گذاشت و رفت...

مورچه خیلی خوشحال شد و گفت: به به، چه سعادتی، چه کندویی، چه بویی، چه عسلی، چه مزه یی، خوشبختی از این بالاتر نمی شود، چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع می کنند و هیچ وقت به کندوی عسل نمی آیند...!

مورچه قدری از اینجا و آنجا عسل را چشید و هی پیش رفت تا رسید به میان حوضچه عسل، و یک وقت دید که دست و پایش به عسل چسبیده و دیگر نمی تواند از جایش حرکت کند...
مور را چون با عسل افتاد کار           دست و پایش در عسل شد استوار

از تپیدن سست شد پیوند او              دست و پا زد، سخت تر شد بند او

هرچه برای نجات خود کوشش کرد نتیجه نداشت. آن وقت فریاد زد: عجب گیری افتادم، بدبختی از این بدتر نمی شود، ای مردم، مرا نجات بدهید. اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا از این کندو بیرون ببرد دو جو به او پاداش می دهم !!!
گر جوی دادم دو جو اکنون دهم            تا از این درماندگی بیرون جهم
مورچه بالدار از سفر برمی گشت، دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت: نمی خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهای زیادی مایه گرفتاری است...

این بار بختت بلند بود که من سر رسیدم ولی بعد از این مواظب باش پیش از گرفتاری نصیحت گوش کنی و از مگس کمک نگیری. مگس همدرد مورچه نیست و نمی تواند دوست خیرخواه او باشد...

 

 از مردم طماع راستی مجوی و از بی وصل وفا مخواه